loading...
هنوز به استقبال خدا نرفته ایم
narcissusflower بازدید : 65 سه شنبه 18 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

نامه ای به خدا ...
چطوری؟خوب هستی؟
آه ... !!! دلم برات خیلی تنگ شده !!! خداجون خیلی دوسِت دارم!!؟؟؟ راستش خدا جون من که از این حرفا بلد نیستم ، نه که بلد نباشم ، بلدم ولی اینکه به تو (خدا والا تر از این کلمه حقیر "تو" هست منتها این یه نامه هست برا خدا برا درک کوچیک من و امثال من نعوذ بالله قصد بدی ندارم ) بگم دلم برات تنگ شده یا اینکه دوستت دارم از من بعید بود واقعیتش اینه که من خودتو که نمیشناختم!!! منتها دنبال هر چیز قشنگی که راه افتادم دیدم به تو ختم میشه. از شجاعت و مردی و مردونگی خوشم اومد راه افتادم دنبال اونایی که شجاع ترین آدمای دوران زندگیم بودن اونایی که با دست خالی جلوی تمام گردن کلفتا واستادن (راستش من حتی وقتی فوتبال میبینم طرفدار اون تیمی میشم که ضعیف تر باشه ، نه اونایی که از سر بی عرضگی
(بس که خوردن و پول ...) ضعیفندا ، نه ، اونایی رو میگم که تازه راه افتادن و در حال پیشرفتن) خیلیاشون ندیدم ولی اونایی رو که دیدم و حرفایی که از اونایی که کشته شده بودن(که اسمشونو گذاشتن شهید ) همشون میگفتن جونشونو برا تو دادن میگفتن که همه این شجاعت جوانمردی رو تو بهشون دادی حتی بعضی هاشون که میگفتم ما برا کشورمون یا برا خانوادمون جنگیدیم میدیدم اوناهم بطور غیر مستقیم دارن حرف تو رو گوش میدن با خودم میگفتم این خدا کیه که این همه شهامت به اینا داده تازه میگفتن همه این دنیا رو تو بهشون دادی و اگه تو بخوای همشو بهت میدن.
از طبیعت و کوه صحرا خوشم اومد ، مثلا ساعت ها میشستم لب جوی آب اطراف نخلستونمون و گذر آب رو تماشا میکردم  خیلی باهاش حال میکردم با خیلیا راجع بهش صحبت کردم همه میگفتن آره اینا نشانه عظمت خداست !!!
اِه ، بازم خدا یعنی اون بوده اینا رو خلق کرده..!!؟؟ میگفتن آره کجا شو دیدی
رفتم تو نخ علم و دانش ، کیف میکردم بهم میگفتن مناره جنبان های اصفهان اینطور و آنطور است. ساعت ها مینشستم با خودم کلنجار میرفتم چجوری میشه... ، بهم میگفتن که دو دریا وجود دارد که علی رغم اتصال آن دو با هم مخلوط نمی شوند من هنگ میکردم میگفتم مگه میشه حالا گیریم که مثل آب و روغن یکی بره پایین و یکی بره بالا اما اینجوری ، وقتی بهم میگفتن که اینا رو خدا خلق کرده و حتی تو کتاب مقدسش قرآن اومده من باز می موندم ...


شهر توریستی اسکاگن-شمالیترین شهر دانمارک-محل تلاقی دریای بالتیک و دریای شمالی

مصداق آیات (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ - بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ) 19 و 20 سوره الرحمن



اما حالا...
دروغ چرا به عاشقات حسودیم میشه نه این که بگم منم عاشقتم ، نه منو چه به این غلتا... ولی خوب... ، اینم بگم یه مدت دنبال خود عاشقات بودم تا این که شنیدم که از قول تو  میگن:
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند           کانکس که گفت قصه ما هم زما شنید

ما که از اونا جز یه مقدار ظواهر عاشقی چیزی یاد نگرفتیم ولی خوب ما هم ادای عاشقاتو در میاریم به این امید که "از کوزه همان برون تراود که در اوست" فقط شعر نباشه
خداجون ما رو عاشق خودت کن بعدش هم تو راه عشقت بمیران ...
الهی آمینشو شما بگین!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
نام وبلاگ بر گرفته از یکی از مناجات های شهید دکتر مصطفی چمران است البته با اندکی دخل و تصرف، چمرانی که برای شناختنش شاید بایستی از تهران تا قم و از آنجا تا آمریکا و از انجا تا به مصر و از آنجا تا به لبنان و تل زعتر و از آنجا تا به آنسوی کردستان و پاوه و .... و هویزه و تو کجا دانی که بعد از هویزه در کجا سیر میکند و همنشین کیست شاید هم بایستی مناجاتهای او را در مهد فرهنگ بی دینی دنبال کرد.... شاید باید در انستیتو فیزیک پلاسمای برکلی بدنبال او گشت و شاید در اندیشه های امام موسی صدر و امام خمینی.... و شاید تو باید همچنان سر گردان از همه با لبی تشنه آرام و سربه زیر بگذری و از خدا ملتمسانه بخواهی که .... چه بخواهی... (ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند ***کانکس که گفت قصه ما هم زما شنید)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 368